آموخته ام ... با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.

رفتیم صحرا نشستیم روی علف ها میگه اومدین تفریح؟میگم پـَـــ نــه پـَـــ گاویم داریم میچریم!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦پ نه پ خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦

به غضنفر می گن نظر شما راجع به ماه رمضان چیه ؟ می گه والا خیلی خوبه فقط یه ذره
زولبیا بامیه اش رو زیاد کنن بهتر می شه
••••••••اس ام اس سرکاری ماه رمضان••••••••

به نام خدا علیرضا هستم دیشب تا صبح از دندون درد پشتک میزدم
امروز رفتم دندون پزشکی میگه دندون علقت از زیر دندون ۸ داره میاد بیرون
پیش فاکتور داده بهم حدود ۵۰۰۰۰۰ تومان
با مزه پرونی های خانوم دستیار ۶۰۰۰۰۰ برام آب میخوره
پ.ن : ۶۳۸۰ تومن داخل عابر بانکم وجود داره میرم همشو بروفن میخرم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦طنز نوشته های کوتاه♦♦♦♦♦♦♦♦♦

“مسلمان نیست کسی که روی مودم وایرلسش پسورد میگذار،در حالی که همسایهاش شب بدون اینترنت میخوابد!

داشتم فیلم هندی نیگا میکردم تو یه صحنه آمــیتا چاخان با یه دنیا درد تو چشای شیلیکــا نیگا کرد و گفت:
तुम मेरी जिंदगी बर्बाद कर दी है
...मैं अपनी माँ को किया जाएगा
شیـلیکــام رفت پشت درختــو با گریه گفت:
तुम बकवास कर रहे हैं भाई, बहन, तुम जाएगा
ینی دنیا رو سرم خراب شد مخصوصا اونجــا که گفت:
किया जाएगा

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

ﺍﻻﻥ ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻫﺴﺖ ﺗﻮ کلوبم ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﻗﺎﻃﯽ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﭘﺎﺷﻮ ﺍﺯ
ﺟﻠﻮﯾﻪ ﺍﻭﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﺮﺩﻩ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﯽ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﺍﻭﻥ ﺗﻮ ﺍﻻﻓﯽ ﻣﻨﻢ

اولا؛ سرعت زیاد موجب تصادف می شه و اونوقته که در تلفات اینترنتی هم مثل تلفات جاده ای تو دنیا اول بشیم!

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢِ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺭﻭﯼ ﻋﺮﺷﻪ
ﮐﺸﺘﯽ ، ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﻣﮑﺰﯾﮏ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ
ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺳﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺭﺍ ﺳﭙﺮﯾ ﮑﺮﺩ…
… ﭘﺲ ﺍﺯ۱۵ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻩ ﻣﮑﺰﯾﮑﻮ ﺳﯿﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺳﻔﺎﺭﺵ
ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﻪ ﺟﺴﻢ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﻭﻧﺶ
ﺣﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﯾﺪ
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻣﺎﻫﯿﻪ
ﻧﮑﻨﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻩ !؟!؟!؟
ﺑﺎﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺨﯿﻠﺖ ﻗﻮﯾﻪ !

ﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺳﺎﻋﺖ ۸ ﺻﺒﺢ ﮐﻼﺱ
ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ؛ ﻣﻨﻢ ﺧﻤﯿﺎﺯﻩ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ،
ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺩﻫﻨﻢ ﯾﮏ ﻣﺘﺮﯼ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ…
.
.
.
.
ﺍﺳﺘﺎﺩﻣﻮﻥ ﮔﻔﺖ:ﭼﯿﻪ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﯿﺎﺩ؟؟
.
.
.
ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﺟﺪﯾﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﺭﻣﺖ:|
.
.
.
ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﻨﺪﻩ ۲ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎه بیهوش شدن!

پـسری باخانوادش دعواش شدو از خانه زد بیرون و رفت خونه یکی از دوستاش یکماه موند...
بعد از یک ماه دختری را سرکوچه میبیند و بهش تیکه میندازد
